دنیای من ....
کاش که من رنگ آبی فیروزه ای بودم...
خانه
درباره من
سرآغاز
تماس با من
۲ مرداد ۹۵
۱۹:۱۵
+6
خوب سلام به همه اومدم که دوباره تایپ کنم و خالی شم امروز یه روز بارونی و دلگیره همینجور داره بارون میباره :( هوای شمال هم که پر از
رطوبته و امروز صبح که داشتم مقنعه ام رو که دیشب شستم سرم میکردم چنان نمی داشت که حالم رو بهم زد و مجبور شدم یکی دیگه بزارم
دیروز روز خوبی بود رفتیم با دختر داییم که از سوئد اومده دریا و کلی خندیدیم بعد این همه ناراحتی واقعا روحیه ام عوض شد راستی با مامان
مستر هم حرف زدم حس میکردم خیلی سخته کلا خیلی واسم سخته تسلیت گفتن بعدش اینکه من و مامان مستر زیاد حرف مشترک نداریم
نمیدونستم چی بگم اما همینجور حرف اومد از تسلیت شروع شد تا رسیدیم به سلامتی و اینجور حرفا که 15 تا 20 دقیقه شد که آخر هم گفتم
مادر وقتتون رو نمیگیرم برید استراحت کنین که اونم گفت ببخش سرتو درد آوردم دخترم گفتم نه خواهش میکنم و اینا که خداحافظی کردیم و
گوشی و داد به مستر گفت خوب درد و دل میکنینا منم که هویج :))) کلی بهش خندیدم گفتم عیب بود باید تسلیت میگفتم خوب :) هیچی این بود
داستان تسلیت پنج شنیه رفتم کلاس شنا ثبت نام کردم میخوام حرفه ای یاد بگیرم دیگه خسته شدم اینقدر توی استخر قسمت کم عمق میرم یا
نمیتونم توی قسمت عمیق بمونم و یکسره شنا میکنم از ترس تا برسم به کم عمق کلا از عمق آب میترسم چون سابقه ی غرق شدن داشتم
همش اون صحنه واسم تداعی میشه خیلی بده :( دیروز هم فقط روی یه وسیله ی لاکی توی دریا نشستم توی طرح که موج میخورد چشمامو
میبستم حس عجیبی بود رها شدن...راحتی ....بعدش هم که اومدیم بیرون از طذح و رفتیم سمت انزلی و کوکو و نون خوردیم و برگشتیم خونه
حس خوبی بود دیروز :) امروز طی یک حرکت با همه ی شبکه های اجتماعی خداحافظی کردم دلم واسه خود قدیمیم تنگ شده باید برم رمان
م.مودب پور رو بخرم دلم واسه کتاب و رمان تنگ شده همش توی این کانال ها میچرخم دستام درد میکنه از بس گوشی به دستم نوشتم خداحافظ
دنیای مجازی ....همین وبلاگ واسم پناهگاه خوبیه تا حرفامو بگم و به زندگی به دور از تنش داشته باشم از دنیای مجازی و تلگرام و
اینستاگرام خسته ام....مستر هم خوشحال شد هرچند که من همه چی رو باهاش در میون میذارم اما خوب اینجوری حس کردم اونم آرامش گرفت
الهی قربونش برم سرما خورده بود امروز :(
واسمون دعا کنین :)
لی لی پوت
۰
نظرات (۲)
۰۳ مرداد ۹۵ , ۱۴:۳۹
آوا Sh
سلام عزیزم خوبی؟
اوخی چه خوب کردی به مامان مستر زنگ زدی برای تسلیت.
به به دریاوووانقدر دلم تنگ شده برای دریا...
حتما حتما دعا میکنیم.
۰۷ مرداد ۹۵ , ۰۸:۳۲
مهسا ر ب
من عاشق بارونم، چقدر خوب که مادر آقای مستر صحبت کردی، بنظر حس خوبی بوده.
من غیر از تلگرام هیچ جا نیستم یعنی کلا خوشم نمیاد، تلگرامم بخاطر محل کارمه بیشتر.
ولی اراده خوبی داشتی که از همشون خداحافظی کردی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در
بیان
ثبت نام
کرده اید می توانید ابتدا
وارد شوید
.
نام *
پست الکترونيک
سایت یا وبلاگ
پیام *
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر بصورت خصوصی ارسال شود
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد
اخطار!
خلاصه آمار
آخرین مطالب
عروسی + رمز جدید
من واسه ی خودم بودم..........
زندگی دقیقا...
حالا دیگه اسمش توی شناسنامه امه :)
یه وقتایی...
مرداد عزیزم سلام...
پایان داستان ما چی میشه...
هورمون های ویرانگر ...
بالاخره نوشتم... :)
سال نو مبارک...
آرشیو مطالب
دی ۱۳۹۷ ( ۱ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱ )
آبان ۱۳۹۶ ( ۱ )
مهر ۱۳۹۶ ( ۱ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۲ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۷ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۵ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۵ )
پیوند ها
آوا جون
مهسا جون
نمو
ریحان جون
سارا جون
بهار جون
مری مریا جون
ملودی قلبم
یاسمین جون
بلاگر جان
زندگی متاهلی
قالب وبلاگ
هدایتمندم
طراح قالب : عرفـــ ـــان
قدرت گرفته از
بلاگ
بیان