سلام به دوستان و کسایی که تازه به وبلاگ من ورود میکنن خوش اومدین عزیزای من راستش تصمیم داشتم این بخش رو پر نکنم من قبلا بلاگفا خاطراتم رو ثبت میکردم اما از وقتی که برای یه مدت طولانی بلاگفا نابود شد و وبلاگم رو حذف کرد به اینجا پناه آوردم و تصمیم گرفتم اینجا ثبت کنم خیلی از دوستام رو از دست دادم کلی خواننده بود که وبلاگ هم نداشتن اوایل بدون رمز مینوشتم اما از اون جایی که آدم بیمار یا بهتر بگم موجود بیمار و روان پریش هر جایی یافت میشه حتی دنیای مجازی تصمیم گرفتم رمزی بنویسم و رمزم رو به کسایی که میشناسم بدم اما خوب از همه ی افرادی که وقت میزارن و میخوان همراهیم کنن ممنونم تا اونجایی که بتونم رمز رو در اختیارشون قرار میدم و باعث افتخار منه! اگه بخوام یه خلاصه ای از خودم بگم این که یه دختر شمالی تقریبا ساکتم که ببشتر به نوشتن پناه میبرم و از بچگی نوشتن و ثبت خاطرات رو دوست داشتم اسم واقعیم رو بنا به دلایلی قسمت درباره ی من نمیگم اما توی پست ها هست دوست ندارم شناخته بشم البته دوستای نزدیگ وبلاگیم منو میشناسن و توی صفحات اجتماعی یا حتی تلگرام باهم در ارتباط هستیم هم شاغلم هم درس میخونم رشته ای هم که میخونم نرم افزاره و اگه خدا بخواد قراره همینجوری ادامه بدم راستی همون طور که از اسم وبلاگم معلومه خاطرات مهم خودم و مستر رو بیشتر ثبت میکنم مستر هرگز نمیتونه و نباید به این جا دست پیدا کنه چون اینجا جایی که دوست دارم پناهگاه من باشه یه حریم کوچیک عزیز که حرفای دلم رو میزنم تا همیشه یادم بمونه و گاهی به آرشیو نوشته هام نگاه کنم و ببینم چی بود چی شد چی قراره بشه من و مستر در حال حاضر توی سال 95 دقیقا 5 ساله باهمیم و هنوزم موانع برای ازدواج ما وجود داره و ما داربم باهم موانع رو پشت سر میزاریم من و مستر یه جورایی از صفر شروع کردیم و همه ی روزامون خوب شاد نبوده عشقی که از دوری شروع شد و شکل گرفت واسه این دوست داشتن خیلی زحمت کشیدیم و دوست ندارم ویرانش کنیم مواظبش هستیم و تا الان حفظش کردیم حالا هر چی خدا خواست دیگه دوست داشتن مقدسه...
واسمون دعا کنین که بهم برسیم
اصن همه ی کسایی که همدیگرو دوست دارن به هم برسن
الهی آمین...
واسمون دعا کنین که بهم برسیم
اصن همه ی کسایی که همدیگرو دوست دارن به هم برسن
الهی آمین...